اختلاف پذيرى قرآن و دسته بندى مسلمانان (2)


 

نويسنده:على آقانورى




 

1. برخوردارى قرآن از معانى باطنى
 

اين ويژگى قرآن از عوامل و زمينه هايى است كه موجب اختلاف فهم و پيدايىِ دسته بندى هاى فكرى در تفسير، و نيز ظهور برخى از جريان هاى تأويلى شده است. اصل پديده ذى بطون بودن قرآن، به ويژه با توجه به ارائه مصاديق تأمل برانگيزِ آن از سوى افراد و گروه ها، موردترديد و انكار پاره اى از عالمان دينى قرار گرفته است; حتى دسته اى آن را از مخترعات جريان هايى تأويلى نظير شيعيان، باطنيان و عرفا دانسته اند.[29]
چنين مى نمايد كه اين گونه داورى ها، با توجه به شواهد عقلى و روايى و با عنايت به محتوا و اهداف قرآن و اذعان قرآن پژوهان شيعى و سنّى بر وجود لايه هاى معنايىِ عميق در آيات قرآنى، از قوت چندانى برخوردار نيست; بهويژه اينكه برخى از منكران بطون به گونه ديگرى به وجود اين پديده اذعان كرده اند.[30]
درست است كه موضوع ظهر و بطن داشتن آيات قرآنى برخلاف برخوردارى آنها از آيات متشابه به صراحت در قرآن نيامده، اما چنين نكته اى با صرف نظر از روايات مختلف شيعه و سنى، از دستورات فراوان قرآن به تدبّر و تفكر در آيات قرآن و نيز نكوهش كسانى كه به فهم باطن معانى قرآن نرسيده اند و همواره نگاهشان به ظاهر است، به روشنى به دست مى آيد.[33]
آلوسى در روح المعانى چنين گفته است: «سزاوار نيست براى كسى كه كمترين بهره اى از عقل، بلكه كمترين ذرّه اى ايمان دارد، اشتمال قرآن را بر بطونى كه مبدأ فيّاض بر باطن هر يك از بندگانش كه بخواهد افاضه مى نمايد، انكار كند.[34]
ابن تيميه حديث «للقرآنِ باطن و للباطن باطن الى سبعةِ ابطن» را مجعول دانسته، امّا از زاويه ديگرى به وجوه معانى باطنى اذعان مى كند،[36]
حتى برخى از تفكرات تأويلى نيز به چنين واژگانى در قرآن استناد مى كنند و نتيجه مى گيرند كه هر آيه اى مثل و ممثول، و ظاهر و باطنى دارد. رابطه ظاهر و باطن، ماهيت باطن، لوازم، ضوابط و مقدمات فهم باطن و... از مباحثى است كه از اين عنوان روييده است.[37] شايد بتوان گفت كه نزاع اصلى و هميشگى دينداران در جنبه هاى نظرى بر سر اين مسئله بوده است كه آيا در فهم دين مى توان به ظاهر اكتفا كرد، و يا بايد به باطن و گوهر دين توجه كرد. پرواضح است كه نزاع ديرينه عقل و نقل و تقدم و تأخر آنها، حسن و قبح عقلى و شرعى، نزاع متكلم با فيلسوف نزاع عارف با محدث و فقيه و اختلاف بر سر روش ها و منابع فهم دين با موضوع ظاهر و باطن رابطه روشنى دارد.
مولوى اين آموزه مهم را به نظم درآورده، مى گويد:
از نظر وى ذى بطون بودن قرآن نه تنها مسلم است، بلكه هيچ ميهمان خاص و عامى از سفره گسترده و خوانِ تودرتوى قرآن محروم نخواهد شد.[39]
البته هدف ما در اينجا توجه دادن به اصل پذيرش اجمالى اين مسئله است، نه گردآورى ديدگاه ها وگرنه روشن خواهد شد كه كمتر دانشمندى است كه در وادى فهم و تفسير قرآن سير كند و به اين مسئله اشاره اى نكرده باشد.

ظهر و بطن در احاديث فريقين
 

در خصوص اين مورد كه قرآن داراى ظهر و بطن و حتى بطون مختلفى است، احاديث مختلفى از طرق شيعه و سنى گزارش شده است; گو اينكه پذيرش همه اين روايات چه بسا متناقض مى نمايد، اما با توجه به شهرت روايات و صدور آن با مضامين مختلف، مورد ردّ و انكار جدى واقع نشده، عالمان فن فى الجمله آن را پذيرفته اند.[41]
روايات رسيده در اين مورد را مى توان به دسته هاى مختلفى تقسيم كرد: دسته اى از آنها از ظهر و بطن قرآن سخن به ميان آورده و آن را امرى مسلم برشمرده است. برخى ديگر، ابعاد مختلف معارف قرآن را با توجه به فهم مخاطبان تقسيم كرده و دسته اى ديگر نيز باطن قرآن را مخصوص اوصيا دانسته است. همه اينها در كنار دسته اى ديگر از روايات كه به تفسير معناى باطنى برخى از آيات مى پردازد، حكايت از اين دارد كه معارف قرآن به آنچه از ظاهر آن بر مبناى قواعد ادبى فهميده مى شود، منحصر نيست و اينكه دسته اى از معارف و معانى قرآن آشكار است و رسيدن به دسته ديگرى از آن، نه تنها ظرافت، تعمق، استعداد و ژرف انديشى ويژه اى را مى طلبد، بلكه نيازمند تعالى روحى و تقرّب خاصى است.[42]
در اينجا به دو نمونه از رواياتى كه علاوه بر اشاره به معانى ژرف قرآن، مراتب اهل فهم آن را نيز مشخص مى كند، اشاره مى كنيم:
1. در روايتى نقل شده كه اميرالمؤمنين درباره مراتب مختلف فهم قرآن فرموده است: «... فجعل قسماً منه يعرفه العالم والجاهل، و قسماً لايعرفه الاّ من صفى ذهنه، ولطف حسّه و صحّ تميّزه ممّن شرح الله صدره للاسلام، و قسماً لايعرفه الاّ الله و انبياؤه والرّاسخون فى العلم...»[43]
در اين روايت، امام على(علیه السّلام) مراتب فهم قرآن، و مخاطبان آن را در سه زمينه مشخص كرده است:
1. بخشى از معارف قرآن كه عالم و عامى آن را مى فهمند.
2. بخشى از دانش قرآنى كه ذهن هاى صيقل يافته و فرهيخته بدان راه دارند.
3. بخشى از معارف قرآنى كه فهم آن در انحصار خدا، انبيا و راسخان در علم است. گو اينكه در اين روايت، از ظهر و بطن به صراحت نامى به ميان نيامده، اما مى توان محتواى اين روايت را با آنچه در روايات مربوط به ظهر و بطن است، تطبيق كرد. بخش اول، يعنى آن دسته از معارفى كه عالم و عامى آن را مى فهمند، همان ظهر قرآن است و قسم سوّم را كه دانش آن مخصوص خدا و دارندگان رابطه ويژه با خداست، مى توان باطن قرآن دانست.
2. در روايت ديگرى از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده كه حضرت فرموده است: «كتاب الله عزّوجلّ على أربعة، على العبارة والاشارة واللطائف والحقائق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص، و اللطائف للاولياء والحقائق للأنبياء.»[44]
در اين روايت، امام صادق(علیه السّلام) مجموعه معارف قرآنى را در چهار طبقه، دسته بندى كرده، فهم هر دسته اى از آيات را ويژه افرادى خاص مى داند.
كوتاه سخن آنكه اصل وجود معانى اى فراتر از معناى ظاهرى آيات، نه تنها امتناع عقلى ندارد، بلكه مورد تأييد بيشتر مفسران و متكلمان قرار گرفته و روايات فراوانى از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت(ع) نيز بدانها اشاره كرده است. در تعريف كلى ظاهر و باطن نيز با توجه به تفاوت مبانى، سخنان به ظاهر مختلفى گفته شده است، با اين همه، تكيه اصلىِ همه تعابير بر اين است كه فهم معنا يا معانى باطنى تأمل، تدبّر و توانايى ويژه اى مى طلبد و همگان در رسيدن بدان يكسان نيستند.[46] در اينجا تنها اشاره اى اندك به مواضع مختلف انديشمندان اسلامى در نحوه راهيابى به باطن و ضابطه تأويل باطنى نموده، برخى از پيامدهاى فكرى آن را يادآور مى شويم.
در واقع مى توان يكى از عوامل تفاوت ديدگاه هاى گروه هاى تفسيرى، كلامى و حتى جريان هاى سياسى را در پاسخ هاى متفاوت به اين پرسش جستوجو كرد كه آيا مفاهيم باطنى از راه لفظ قابل درك و دستيابى است، يا بايد جستوجو گر راهى ديگر و حقيقتى فراتر بود. پرواضح است كه ويژگى و مصاديق تأويل فرد يا گروهى كه دست بسته دلالت الفاظ و ادّله و قرائن نقلى را مى پذيرد با كسى كه خود را به آنها محدود نمى كند، تفاوت زيادى دارد. در پاسخ به اين پرسش به دو گرايش عمده مى توان اشاره كرد: 1. گرايش متنى; 2. گرايش معنايى.
1. متن گرايان معتقدند كه معانى باطنى مدلول الفاظ آيات بوده، از راه يكى از انواع دلالت هاى مطابقى، التزامى، تضمّنى، اشارى و... به دست مى آيد. چنين ديدگاهى از تعريف اين افراد از ماهيت باطن به خوبى روشن است; به عنوان نمونه ابوزهره مى گويد: «شايد مراد از بطن در روايت، حقائق هستى و روان انسانى و معانى ديگرى باشد كه دلالت متن بر آن در سايه رشد عقلانى و علمى بشر تحقق مى يابد».[47]
محمد حسين ذهبى در التفسير والمفسرون بر آن است كه: «ظاهر قرآن، فهم معناى همان الفاظ عربى است. اما باطن آن، فهم مراد و مقصود خداوند است كه در وراى ظاهر الفاظ و شيوه تركيب آنها نهفته است».[48]
علامه طباطبايى نيز در الميزان مدافع اين نظريه است; آنجا كه درباره معانى باطنى قرآن مى گويد:
«اين معانى معانى مطابقى اى است كه لفظ بر هر يك از آنها دلالت مطابقى دارد; البته براثر اختلاف فهم ها».[49]
2. معناگرايان معتقدند كه راه دريافت بطون، نه از راه دلالت الفاظ، بلكه از راه كشف درونىِ مفسّر است. بر اين اساس، روح و اسرار درونى قرآن را تنها صاحبان فهم عميق مى توانند درك كنند; آن هم نه با علوم فراگرفتنى، بلكه با علم لدنى و مكاشفات باطنى.[50]پر واضح است كه از اين منظر، قلمرو و مصاديق تأويل باطنى مى تواند بسيار افزون تر و به گونه اى آزادتر ارائه شود، چرا كه هيچ ضابطه خاصى براى چنين تأويلى وجود ندارد.
نمونه برجسته و پيامد اصلى اين ديدگاه را مى توان در راه و رسم عرفا، اسماعيليه و غاليان، و تأويل هاى بى ضابطه يا غيرقابل فهم آنها از قرآن نشان داد.[52]

2. وجود آيات متشابه در قرآن
 

براساس بيان خود قرآن در آيه شريفه «هو الذى عليك انزل الكتاب منه آيات محكمات هنّ أم الكتاب و أخر متشابهات»[55]

معنا و مبناى متشابه
 

مفسران در اينكه مراد از متشابه قرآنى چيست هم داستان نيستند[58]
پرسش مهم اين است كه با وجود اذعان قرآن به ظاهر فتنه انگيز آيات متشابه، چه ضرورتى در نزول چنين آياتى وجود داشته است؟ چرا كتابى كه فلسفه بعثت انبيا را رفع اختلاف دانسته و خود را «نور»، «شفاء» و «هدايت» دانسته، به جاى صراحت در بيان و روشن ساختن پيام خود، به متشابه گويى كه موجب التباس و اشتباه است، روى آورده است؟ و در يك كلام حكمت وجود متشابه چيست؟ هريك از گروه هاى فكرى نظير متكلمان، عارفان، فيلسوفان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنى طبق گرايش و نگاه ويژه خود به اين پرسش پاسخ داده اند، اما جملگى بر ضرورت و مصلحت وجود آن تأكيد دارند.[59] از نگاه پژوهشگرى مى خوانيم:
قرآن به عنوان كتاب هدايت همگانى داراى معارفى جديد، عميق و خارج از فهم مردم جزيرة العرب بود. شيوه سخن گويى آن رعايت شيوه هاى زبانى قوم عرب بود. از طرفى چون آنان با چنين معانى بلندى و آوردن آنها در قالب هاى لفظى آشنا نبوده و نمى توانستند معانى آنها را به خوبى دريابند، در فهمشان مشكلاتى رخ داد و در واقع اين مشكلِ خود آنان بود. به هر صورت به كارگيرى الفاظى كه كاربرد آنها براى معانى محسوس و قريب به محسوس رايج است در معانى غير محسوس و ارائه معارف بلند و والا با چنين الفاظى، موجب ايجاد مشكل در فهم مى شود.[60]
خلاصه اينكه بيان مطالب عميق و پيچيده اى كه با بيان صريح براى عرف قابل فهم نيست موجب مى شود كه در اين گونه موارد از شيوه محاوره عرفى عدول گردد و به تمثيل، استعاره و متشابهات و مانند آنها روى آورده شود.
از نظر مرحوم علامه طباطبايى نيز وجود محكم و متشابه در قرآن امرى ضرورى است و اين طبيعت اجتناب ناپذير عالم الفاظ است. همان گونه كه آب بدون كف در نشئه حركت، وجود ندارد، در نشئه لفظ نيز محكم بدون متشابه قابل تحقق نيست.[61]

اجتناب ناپذيرى تاويل آيات متشابه:
 

گفته شد كه برخوردارى قرآن از آيات متشابه امرى مسلم و ضرورى است و متشابه نيز بنا به ظاهر آيه 7 از سوره آل عمران قابليت پذيرش تأويل صحيح و فاسد را دارد. نه در قرآن و نه در روايات و نه از زبان هيچ يك از بزرگان دينى نيز دستورى مبنى بر نهى از تأويل نرسيده است. حتى آن كسانى كه با تأويل برخورد شديدى داشته و احيانا آن را بزرگ ترين بلاى فرهنگ اسلامى تلقى مى كنند، مرادشان مطلق تأويل نيست و فى الجمله ضرورت آنرا پذيرفته[63] دعاى آن حضرت در حق ابن عباس براى فراگيرى تأويل قرآن مشهور است.
فخر رازى در اساس التقديس مى گويد: «ان جميع فرق الاسلام مقرّون بانه لابد من التأويل فى بعض ظواهر القرآن» وى كه اين كتاب را با هدف اثبات تنزيه خدا از جسمانيت و مكان داشتن، و توجيه آياتى كه ظواهر آنها به تشبيه و تجسيم مى انجامد، نگاشته است، براى اثبات ضرورت تأويل آيات قرآن و برخى از احاديث، نزديك به بيست دليل قرآنى و حديثى مى آورد. حاصل كلام او اين است كه اخذ به ظواهر آيات متشابه و برخى از احاديث، به پيامدهاى زيان بار تشبيه و تجسيم دچار شده و خلاف مقتضاى عقل است. بنابراين از تأويل چنين آيات و احاديثى هيچ گريزى نيست.[64] وى با چنين نگاهى، به تأويل برخى از آيات به ويژه آياتى كه بيانگر صفات خبرىِ خداوند است، مى پردازد.
شايسته ذكر است كه تاويل به عنوان روشى كه ظواهر متون و عقائد دينى را با مقتضيات عقل سازگار كند، ويژه فرهنگ اسلامى نبوده، بلكه سابقه آن به قدمت تاريخ اديان است. اين پديده نه تنها در فرهنگ اديان قبلى وجود داشته، بلكه هر جا كه انسان ناگزير به پذيرش يك متن و پاى بندى بدان باشد، تحقق دارد و حتى دامنه آن به متون قانونى و ادبىِ مورد اهتمام نيز كشيده شده است.[65]
بدوى درباره تاويل در آيين يهود مى گويد:
در قرن اول ميلادى مسئله تأويل رمزى را فيلون يهودى به ميان يهوديان آورد. آن گونه كه خود اشاره دارد، بسيارى از يهوديان پيش از او به تاويل رمزى كتب مقدس در عهد قديم پرداخته بودند، اما او از بزرگ ترين نمايندگان مكتب گرايش به تاويل در عصر قديم به شمار مى رود. يهوديان قبل از او ابراهيم را به نور (عقل)، همسر او ساره را به فضيلت، و فِصَح را به تطهير روح يا خلقت عالم تفسير كرده بودند، اما فيلون تاويل را به عنوان مذهبى مستقل و شيوه اى خاص در فهم متون دينى مطرح كرد.
بدوى بعد از بيان فلسفه تاويل گرايى فيلون كه همان شبهات و حملاتى است كه متوجه ظاهر نامعقول برخى از داستان ها و اساطير غير معقول است، به نمونه هايى از آنها مى پردازد و از جمله مى گويد: «او بهشت را به ملكوت روح، درخت حيات را به ترس از خدا، و درخت معرفت را به حكمت و دانش... تاويل و تفسير كرده است».[67]

پي نوشت ها :
 

[29]. ر.ك: ابن تيميه، التفسير الكبير، ج2، ص 39ـ45; محمد حسين ذهبى، التفسير والمفسرون، ج2، ص27; شريعت سنگلجى، كليدهاى فهم قرآن، ص 41; محمد كتانى، جدل العقل والنقل، ص 706; ذبيح الله منصورى، امام صادق مغز متفكر جهان اسلام، ص 165. شهيد محمد باقر صدر عالم بلندپايه شيعى با توجه به وجود برخى از روايات تأويلىِ غاليان و باطنيان در جوامع روايى شيعه، برآن است كه اصحاب ائمه در برخورد با قرآن دو شيوه متفاوت داشته اند: 1. شيوه پذيرفته شده از سوى فقيهان كه بيانگر ظاهر و واقع شريعت بود... 2. شيوه باطنيان كه همواره مى كوشيدند به قضايا حالت معمّا بدهند... اين گروه چون پشتوانه روشنى براى ديدگاه هايشان نداشتند به تأويل و استخراج بطون قرآنى روى آوردند. (بحوث فى علم الاصول، ج4، ص285).
[30]. مثلا بنگريد: ذهبى، التفسير والمفسرون، ج2، ص 27.
[31]. به عنوان نمونه بنگريد: نساء، 78، 82; محمد، 24. گردآورى روايات مختلف درباره ظهر و بطن قرآن را بنگريد: ابوالحسن عاملى اصفهانى، مقدمه تفسير مرآة الانوار; بررسى و تقسيم و تحليل محتواى آن را بنگريد: مجله پژوهش هاى قرآنى، شماره 5 ـ 6، مقاله ظاهر و باطن قرآن در گستره روايات، مبانى مختلف دانشمندان درباره مراد و راه دست يابى به بطون قرآنى را بنگريد: همان شماره 22ـ21.
[32]. ر.ك: ابوالحسن عاملى، تفسير مرآة الانوار، فصل چهارم.
[33]. احياء العلوم، ج1، ص 289.
[34]. روح المعانى، ج1، ص18.
[35]. التفسير الكبير، ج2، ص 41ـ39.
[36]. بنگريد: حديد، 3، روم، 7 و لقمان، 30.
[37]. بنگريد: قاضى نعمان، تأويل دعائم الاسلام، ج1، مباحث مقدماتى، و نيز مقدمه مصطفى غالب بر همين كتاب. براى اطلاع بيشتر بنگريد: مقاله نگارنده تحت عنوان اسماعيليه و باطنى گرى در كتاب مجموعه مقالات اسماعيليه.
[38]. مثنوى (نيكلسون) دفتر سوم، ص597.
[39]. مثنوى، ابيات 1899ـ1896.
[40]. چنين احاديثى را البته با اختلاف تعابير و مضامين بنگريد: كنز العمال، احاديث 2661، 2879; طبرى، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج1، ص109; اصول كافى، ج2، ص598; بحارالانوار، ج92، ص 83 به بعد; مقدمه تفسير مراة الانوار; زركشى، البرهان; سيوطى، الاتقان، ج2، ص 184.
[41]. بحارالانوار، ج 92، ص 83; من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 290; فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج1، ص 439; مستدرك الوسايل، ج12، ص 238.
[42]. همان، ج2، ص 290; البرهان فى تفسير القرآن، ج1، ص 52; الاتقان، ج4، ص 196; رسالة المحكم والمتشابه، ص 5 به بعد. در اين رساله با استناد به سخن امام على(ع) علاوه بر ارائه موارد مختلفى كه در آنها ذووجوه بودن قرآن و وجود مشترك لفظى و آيات متشابه موجب اشتباه برداشت شده است به مواردى از تفسير باطنى آيات نيز اشاره مى كند.
[43]. بحارالانوار، ج92، ص45.
[44]. بحارالانوار، ج 78، ص 278.
[45]. الميزان، ج3، ص 74ـ73.
[46]. براى اطلاع بيشتر رك: محمد حسين فضل الله، مقدمه تفسير من وحى القرآن; محمد طاهر ابن عاشور، تفسير التحرير والتنوير، مقدمه دوم، سوم، نهم; شاطبى، الموافقات، ج3، ص382، ج2، ص 66 و ج4، ص 173; محمد هادى معرفت، التفسير والمفسرون، ج1، ص 29ـ24; شريعت سنگلجى، كليد فهم قرآن، ص 56ـ48; الميزان، ج3، ص 87ـ75; ابن رشد، فصل المقال، ص 97 به بعد; ابوحامد غزالى، قانون التأويل; فخر رازى، اساس التقديس. علاوه بر مفسرانى كه در ذيل آيه محكم و متشابه (آيه 7 از سوره آل عمران) به اين بحث پرداخته اند، بسيارى از دانشوران علوم قرآنى نيز بدين بحث كرده اند.
[47]. ابوزهره، المعجزة الكبرى، ص 578.
[48]. التفسير و المفسرون، ج2، ص 357.
[49]. الميزان، ج3، ص 69، قرآن در اسلام، ص 32ـ30; مقدمه تفسير من وحى القرآن; چهارمين مقدمه تفسير الصافى; كليد فهم قرآن، ص52ـ50; محمد هادى معرفت، التفسير والمفسرون، ج1، ص 29ـ24. استاد معرفت در اين كتاب براى تأويل و صحيح بودن فهم معناى بطن دو معيار ارائه مى كند: 1. ضرورت رعايت مناسبت نزديك بين ظاهر و باطن گفتار 2. مراعات دقت در الغاى خصوصيات گفتار از راه قانون سبر و تقسيم.
[50]. صدرالدين شيرازى، مفاتيح الغيب، تصحيح محمد خواجوى، ص 41.
[51]. مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن، ج1، ص26ـ27.
[52]. رك: روح المعانى، ج1، ص18ـ16; الاتقان، ج2، ص1197ـ1189; مقدمه تفسير بيان السعاده; المحيط الاعظم، ج1، ص304ـ303; گزارش ديدگاه هاى مختلف درباره ماهيت و ابزار فهم متون را بنگريد: پژوهش هاى قرآنى، شماره 21ـ20، ص 120ـ60.
[53]. آل عمران، 7.
[54]. سامى النشار، نشاة الفكر الفلسفى، ص349; تاريخ المذاهب الاسلامية، ص15; مقدمه ابن خلدون، ص120; فجر الاسلام، ص198.
[55]. التمهيد، ج3، ص23. صاحب اين اثر بعد از ارائه گزارش هاى متعدد و متضاد عالمان سلف و تابعان و دانشمندان فرق مختلف و آوردن روايات اهل بيت در تفسير آيه «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم واعلموا ان الله يحول بين المرء وقلبه و انه اليه تحشرون» انفال، 24. مى نويسد: «تلك نماذج عشرة من احاديث السلف بشأن تفسير الآية الكريمة و الاية تحتمل الجميع لان القرآن حمال ذو وجوه و لكل آية منه سبعة بطون من المعانى يعلمها اولوالبصائر فى الدين و من ثم لا اختلاف و لاتعارض بعد ان كان اللفظ فى تعبيره العام يحتمل الجميع». (التمهيد، ج3، ص255).
[56]. برخى از اين اختلافات را بنگريد: الاتقان فى علوم القرآن، ج1، ص639ـ641، البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص79; الميزان، ج3، ص32 - 42.
[57]. اكثر مفسران در ذيل تفسير آيه 7 سوره آل عمران، به اين تعريف از متشابه اشاره كرده اند; همچنين بنگريد: قاضى عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص600; اساس التقديس، ص179.
[58]. الميزان، ج3، ص41 - 42 - 64.
[59]. الميزان، ج3، ص 56 - 59.
[60]. التمهيد، ج3، ص21.
[61]. الميزان، ج3، ص58 - 64.
[62]. براى نمونه بنگريد: ابن تيميه، تعارض العقل و النقل، ج1، ص10-12; التفسير الكبير، ج2، ص 96; جناية التأويل الفاسد، ص32 به بعد; اساس التقديس، ص69 - 71; غزالى، قانون التأويل، ص9ـ6.
[63]. بحار الانوار، ج92، ص108. در حديث ديگرى از پيامبر آمده كه فقيه واقعى كسى است كه تمامى وجوه مختلف قرآنى را بداند (الاتقان، ج1 ص445). طبيعى است كه تأويل و فهم واقعى مراد از آيات متشابه قرآن، از مظاهر روشن فهم وجوه قرآنى است.
[64]. اساس التقديس ص69 - 71.
[65]. عبدالرحمن بدوى، مذاهب الاسلاميين، قسمت دوم، ص 754 - 757.
[66]. همان، ص756. مبحث تاويل و تفسير در ديگر اديان را بنگريد: محمد يوسف موسى، بين الدين و الفلسفة، ص115 - 126.
[67]. همان ص757.